حرف زدن شازده حسینم شده دردسری واسه خودش.....
سلام عزیزم....پریشب با هم باغ بودیم که تو شروع کردی حرف زدن....حرف زدن جنابعالی هنوز کامل نشده و بعضی حرفا رو به جای حرف های دیگه به کار می بری.....مثلا هنوز به من میگی مَقُق....البته ما عاشق این مدل حرف زدنتیما ولی گاهی اوقات چیزایی می گی که معنی اصلیشون خنده داره.....مثلا اون شب می گفتی:
دایی معین باخا ان بگیره(دایی معین می خواد زن بگیره)(ا=ز)
حالا قیافه ی مارو اون وسط فرض کن
خودت
مامانت
مامانم
داداری و عمو پرویز و عمو صابر
من
یه بار دیگه هم اومده بودی واسه من تعریف می کردی:
اَفتم اونه اَن دایی،اونشو اَنگ اَرده بود....من اَست اَدم...گفت اَست نزن اَنگی میشی....
حالا منظورت چی بود:
رفتم خونه زن دایی،خونشو رنگ کرده بود....من دست زدم....گفت دست نزن رنگی میشی....
یکی از عکسایی که اون شب باغ ازت گرفتم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی