عذر خواهی از حسین عزیزم....
سلام عزیز دلممممممممممم
اگه بدونی این مدت چقدر ناراحت بودم که وبتو آپ نمی کردم.....آخه زیاد نمیدیدمت....این چند باری هم که با هم بودیم حال و روز خوشی نداشتم....دوبار از عید تا حالا اومدم که اونم انقدر درس داشتم که وقت نمیکردم حتی بیام به وبت سر بزنم چه برسه که آپش کنم
عزیز دلم از عید تاحالا جمع فامیل و خانواده حال و روز خوشی نداشت.......در عرض دو ماه گذشته من دوتا از پسر داییهامو که پسر عموهای مامان توهستن رو از دست دادم....خودتم با اینکه بچه ای و ازین چیزا زیاد سر در نمیاری می فهمیدی که اوضاع چقدر غمگینهعادل و مجتبی پسرای دایی صابر هردو فوت کردن....مجتبی دیابت داشت و عادل هم از پچگی فلج بود....مجتبی 28 سالش بود و عادل 22....خدا رحمتشون کنه
نمی خوام حالا که بعد مدت ها اومدم وبتو با ناراحتی آپ کنم...ولی یه جورایی لازم دونستم که بگم این موضوعو.....
می خوام یه سر و سامونی به اینجا بدم و عکسایی که مدت آپلودشون گذشته رو دوباره آپ کنم....
قالب وبتو عوض کنم....
به دوستات سر بزنم......
کلی کار دارم دیگه....
سعی می کنم تو ایسن مدتی که اینجام مرتپ برات بنویسم و ازت عکس بزارم خوشگلم